امام صادق( ع ) فرموده است :
هرفردی دو ماه بدون فاصله ، هر روز چهارصد بار اين دعا را بخواند ، خدا به او دانش بسيارى يا دارايى فراوان كرامت فرمايد .
دعا اين است:
« اَسْتَغْفِرُاللَّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ بَديعُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ مِنْ جَميعِ ظُلْمى وَ جُرْمى وَ اِسْرافى عَلى نَفْسى وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ »
یعنی: « آمرزش می خواهم از خداوندی كه معبودى جز او نيست. زنده و پاينده است ، بخشنده و مهربان است. پديدآورنده ی آسمان ها و زمين است. از تمامی ستمکاری و جرم و نافرمانی ام و زیاده روی بر خود و به سوى او باز گشته و تو به می کنم.»
حضرت عیسی ( ع ) به حواریون فرمود:
هر آنچه با ایمان به دعا طلب کنید ، خواهید یافت. شاید دعای بی اجابت به دلیل این است که همراه با ایمان نیست. در عمل خداوند نیایش ها را حتما به اجابت می رساند.
Hosseini chamanehei
.
ختم بسم الله الرخمن الرحیم به تعداد دوازده هزار مرتبه .
بهترین زمان برای این ختم بعد از نماز صبح جمعه و یا شب های ماه رمضان به ویژه شب قدر می باشد.
ابتدا غسل کرده و پس از غسل رو به قبله می نشینید ؛
و صد صلوات می گو ئید ؛
و یک مرتبه آیت الکرسی تلاوت می کنید و به اطراف خو د می دمید ؛
و سپس دوازده هزار مرتبه ذکر بسم الله الرحمن الرحیم می گوئید. ( این ذکر را کامل بگوئید و گفتن بسم الله کافی نیست )؛
و پس از آن دو رکعت نماز حاجت بخوانید و بعد از نماز ، حاجت ( یا حاجات ) خود را بخواهید و صد مرتبه صلوات بگوئید و ختم را تمام نمائید.
اگر کسی این ختم را به درستی انجام دهد تا 48 ساعت بعد از ختم خواب معنوی خوبی خواهد دید و در خواب پاسخ خود را خواهد گرفت .
اگر کسی خوابی در مورد حاجت خودش ندید این ختم دو باره انجام دهد.
** این ذکر را وقتی دارید انجام می دهید اگر احیانا به دلیل خستگی یا خواب آلودگی و یا به هر دلیلی خواستید ادامه ندهید ؛ (زیرا توقع نمی رود که فرد بتواند بار اول آن را به نحو احسن انجام دهد.)از همانجا گفتن ذکر را قطع می کنید و دو رکعت نماز حاجت می خوانید حاجت خود را می طلبید سپس در وقتی دیگر آن را انجام می دهید.
.
براي پيروزي در بازي زندگي، بايد نيروي خيالمان را آموزش دهيم. كسي كه به قوهي تخيل خود آموخته باشد كه تنها نيكي را تصور كند و ببيند، خواهد توانست به همهي مرادهاي به حق دلش- خواه سلامت و خواه ثروت و خواه محبت و خواه دوستي و يا هر آرمان بزرگ ديگر - برسد.
بخش هايي از كتاب
" چهار اثر از فلورانس اسکاول شین "
.
زنان عارفه(1)
1. عارفه امام احمد قابله
زنی
صالح از مصر بود و از زمره ی نیکان، گفته اند قابلگی می کرد برای رضای حق و
مزدی نمی گرفت. پسرش از او حکایت می کند که مادرش در شب زمستانی به او
گفت: پسرم چراغ را روشن کن. او را گفتم: روغن چراغ نداریم، مادرم مرا گفت:
در چراغ آب بریز و خدا را یاد کن. پسر گوید: این کار را کردم و چراغ روشن
شد. مادرم راگفتم: ای مادر، آب می سوزد؟ گفت: نه و اما هر که خدا را فرمان
برد و همه چیز از او فرمان می برد.
(جامع کرامات الاولیا شیخ یوسف بن اسماعیل پنهانی)
2. عارفه ام حیان سلیمه
ابو
جلده گوید: هرگز نه مرد و نه زنی را ندیدم قوی تر و شکیباتر در شب زنده
داری و نماز از ام حیان سلیمه در مسجد محل به نماز می ایستاد، گویی مانند
درخت خرمایی بود که باد او را به چپ و راست حرکت می داد.
سواده سلمیه
گوید: ام حیان مقام شب و روز را به قرائت قرآن مشغول بود و با کسی صحبت نمی
کرد، جز پس از نماز عصر که بلند می شد و دنبال انجام کارهای مورد نیاز و
چیزهای لازم می رفت. (صفه الصفوه – ابن جوزی)
3. عارفه ام علی فاطمه
نامش فاطمه بود او را ام علی می خواندند، همسر احمد بن خضرویه (متوفی 240 هجری) بود وی فرزند یکی از اکابر و امیران بلخ بود، ثروت بسیار داشت وهمه را خرج فقرا کرد و با احمد در آنچه بود موافقت کرد، با یزید و ابوخمص را دیده بود. با یزید گفته است: هر که تصوف ورزد باید که به همتی ورزد چون همت ام علی، زوجه احمد خضرویه و یا حاکی همچون حال او.
و نیز با یزید گفته است هر که خواهد مردی را ببیند در لباس زنان پنهان، گو در فاطمه نگه فاطمه در طریقت آیتی بود، توبه کرد و به احمد کس فرستاد که مرا از پدر بخواه، احمد اجابت نکرد، دیگر بار کس فرستاد که ای احمد. من تو را مردانه تر از این می دانستم که را ه حق بزنی. راهبر باش نه راهزن، پس احمد کس فرستاد و او را از پدر بخواست. پدر به حکم تبرک او را به احمد داد، فاطمه به ترک شغل دنیاوی بگفت و به حکم عزلت با احمد بیارامید. گویند: زنی از اهل بلخ بر وی آمد که آمده ام که به وسیله ی خدمت تو به خدای تعالی تقرب جویم، فاطمه او را گفت: چرا به واسطه ی خدمت خدای تعالی به من تقرب نمی جویی؟(تذکره الاولیا عطار / نفحات الانس جامی / کشف المحجوب هجویری)
4. عارفه ام ادب
ذوالنون
مصوری (180-246 هجری) گوید: ام ادب از بزرگان زنان صلح و عابد بود و 90
سال عمر کرد. در هر سال با پای پیاده از مدینه به مکه می رفت و اعمال حج
بجای می آورد تا این که بینایی چشمانش را از دست داد.
سال بعد چون هنگام
حج رسید زنان برای زیارتش آمدند و اظهار غمگساری کردند که چمشانش نمی
بیند، او گریست سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدای من به عزت تو
قسم که اگر نور چشم پیش روی تو رفته است، انوار شوقم به سوی تو تمام نشده
است، پس احرام بست و گفت: لبیک الهم لبیک و با زنانی که مصاحبش بودند قدم
در راه حج نهادو پیشاپیش آنها می رفت و در راه از آنها پیشی می گرفت.
ذوالنون
گوید: از حال وی در عجب بماندم. هاتفی مرا آواز داد. ای ذوالنون! آیا در
شگفتی از پیرزنی که مشتاق خانه ی مولایش شده است و مولایش به لطف خود او را
به سوی خود می برد؟
(الروض الفائق فی المواعظ و الرقائق – شیخ شعیب حریفیش)
5. عارفه ...مادر شیخ ابوعبدالله حفیف
همراه پسر خود ابوعبدالله بن حفیف از راه بحر به سفر حجاز رفت و مرا او را مکاشفات و مجاهدات بسیار است.
گویند که شیخ درعشر اخیر رمضان احیا شب می کرد، تا شب قدر در یابد، بر بام آمده بود و نماز می گزارد و والده ی وی، ام محمد، در درون خانه متوجه حق سبحانه نشسته بود.
ناگاه انوار شب قدر به وی ظاهر شدن گرفت، آواز داد: ای محمد! ای فرزند! آنچه تو آنجا می طلبی اینجاست، شیخ فرود آمد و آن انوار را بدید و در قدم والده ی خود افتاد و بعد از آن شیخ می گفت که: از آن وقت باز قدر والده ی خود دانستم.
(نفحات الانس جامی)
.
ازدواج پایدار
اگر ازدواج بر صخره استوار یگانگی بنا نشده باشد ، نمیتواند پابرجا بماند. زن و شوهر باید یک روح باشند در دو بدن.
عیسی مسیح (ع) گفت: " مرد و زن هر دو یک تن خواهند شد. بنا بر این بعد از آن، دو نیستند بلکه یک تن هستند. آنچه را خدا پیوست انسان جدا نسازد. "
تا زن و شوهر همفکر و همدل نباشند و در عالم ذهنی واحدی زندگی نکنند به ناچار باید از هم جدا شوند.
اندیشه دارای طیف یا تموجی است بی نهایت نیرومند و آدمی به سوی آفریدههای اندیشه خویش کشیده میشود.
برای هر انسانی نیمهای دیگر یا انتخابی الهی وجود دارد. این دو به یک عالم ذهنی تعلق دارند. این دو را خدا به هم پیوند داده است. پس احدی جدایشان نخواهد و نتواند کرد. این جفت یکی خواهد شد ؛ زیرا طرح الهی هشیاری برتر آن ها همسان است.
تلخیص از کتاب " چهار اثر از فلورانس اسکاول شین "
ترجمه : گیتی خوشدل ، چاپ 56 ، نشر پیکان ص 125 و 126
.
امید به پیش می نگرد حال آن که ایمان یقین دارد که پیشاپیش ستانده است و هماهنگ با آن عمل می کند اغلب در کلاس هایم بر اهمیت تدارک دیدن برای نیل به خواسته ، که نمایانگر ایمان فعال است و سبب تحقق آن می شود تاکید می کنم .
مردی در کلاسم بود که او را " روح گروه " می خواندم . چون همیشه می کوشید که پرسشی پیدا کند که نتوانم پاسخ دهم . البته بگذریم که هیچ گاه نیز موفق نمی شد . یک بار از من پرسید : پس چرا زنان زیادی که صندوق جهیزیه تهیه می کنند هرگز شوهر پیدا نمی کنند ؟
پاسخ دادم : چون صندوق جهیزیه تهیه می کنند نه صندوق ایمان . وانگهی اگر عروس آینده آرزوی خود را با کسی در میان بگذارد ازقانون تخلف ورزیده است . دوستانش می آیند و روی صندوق جهیزیه می نشینند ، یا شک به دل خود راه می دهند و آرزو می کنند که او هرگز به مراد دل خود نرسد .
تا لحظه ای که خواسته آدمی تحقق نیافته است نباید از آن با کسی سخن بگوید .
پس صندوق جهیزیه باید به صندوق ایمان بدل شود و از چشم دیگران دور بماند و
کلام لازم برای همسری به لطف و انتخاب الهی ، و به گونه عالی بر زبان آید .
آنان را که خدا به یکدیگر پیوند داده باشد ، هیچ اندیشه ای از هم جدا نتواند کرد .
کتاب " چهار اثر از فلورانس اسکاول شین "
ترجمه : گیتی خوشدل ، چاپ 56 ، نشر پیکان ص 132 و 133
.
آثار عجیب این صلوات در قبرستان
از حضرت رضا (ع) روایت شده است: هر کس این صلوات را یک مرتبه در قبرستان بخواند ، خداوند متعال تا ده سال عذاب از اهل آن بردارد.
اگر دو بار بخواند تا چهل سال و اگر سه بار بخواند برای همیشه عذاب از آن قبرستان برداشته شود.
هر کس بر سر قبر پدر و مادر بخواند چنان باشد که حقوق ایشان را ادا کرده باشد .
از گفتن لااله الاالله پشیمان و بیزارم
1. پیامبر اعظم (ص ) به بالین شخصی که در حال احتضار بود ، آمد و به او فرمود ، بگو : اشهد ان لا اله الاالله . او گفت : "نمی گویم و نخواهم گفت و از این که در گذشته هم می گفتم پشیمانم" و از دنیا رفت.
همسر آن مرد به پیامبر گفت : " یا رسول الله او به شرابخواری عادت داشت . هر شب تا ظرفی از شراب نمی نوشید ، نمی خوابید."
2 . فضیل عیاض (از عرفای زمان امام صادق) شاگردی داشت به مرضی مبتلا شد و به حالت احتضار افتاد. فضیل در بالین او سوره یس تلاوت می کرد که شاگرد گفت : " این سوره را نخوان. " فضیل اندکی سکوت کرد و گفت ، بگو :" لا اله الاالله . گفت :" نمی گویم و از این کلمه نفرت دارم." و از دنیا رفت.
فضیل از ناراحتی چند روز در منزل خود ماند و بیرون نیامد. شبی آن شاگرد را در خواب دید که جایگاه بدی دارد و معذب است. پرسید:" تو از بهترین شاگردان من بودی چرا معرفت و ایمان از تو گرفته شد و بد قبض روح شدی؟"
گفت:" سه صفت بد در من بود:
اول : سخن چین و نمام بودم و میان مردم اختلاف می انداختم.
دوم : حسود بودم و چشم دیدن خوبی های دیگران را نداشتم.
سوم: مخفیانه شراب می نوشیدم.
حدیث عنوان بصری
حدیث عنوان بصری دستور العملی ارزشمند برای پیروان طریق ائمه (ع) است تا با درک مفاهیم و عمل به محتوای آن از هواهای نفسانی پیراسته شوند و به علم و معرفت حقیقی دست یابند.
این حدیث را اهل معرفت به شاگردانشان بسیار توصیه می کردند. اسوه ی عارفان مرحوم آیت الله قاضی برای تربیت و تقویت اخلاقی و دینی شاگردانش ، به آنان گفته بود که حدیث عنوان بصری را بنویسند و همراه خود داشته باشند و هفته ای چند بار بخوانند و مطابق آن عمل کنند ؛ زیرا این حدیث راه رسم بندگی و تثبیت اعتقادات و تابش نور معرفت در قلب است.
این دستور العمل بازگو کننده داستان پیر مردی است که از علوم متداول زمان خود بهره مند شده و می خواست تا از علوم ائمه (علیهم السلام) نیز برخوردار شود ولی با این حقیقت مواجه شد که علم حقیقی از طریق آموختن حاصل شدنی نیست، بلکه نوری است که خداوند بر قلب انسان اشراق می کند و سرّ نائل شدن به آن را باید در حقیقت عبودیت جست و جو کرد:
از عنوان بصری نقل شده است: « من نزد "مالک بن انس" رفت و آمد داشتم تا امام جعفر صادق (ع) به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همان طور که از "مالک" تحصیل علم می کردم، از او نیز تحصیل علم نمایم. آن حضرت روزی به من فرمود: من تحت نظر دستگاه حکومتی هستم و علاوه بر این، در هر ساعتی از شبانه روز اوراد و اذکاری دارم که بدانها مشغولم و تو مرا از ذکرم باز مدار و علومت را از مالک بگیر، هم چنان که سابقاً هم این طور بود که نزد او رفت و آمد می کردی.
من از این مطلب غمگین شدم و از نزدشان بیرون رفتم و با خود گفتم اگر در من خیری می دید مرا از رفت و آمد به نزد خود و بهره بردن از علم اش منع نمی کرد. پس به مسجد رسول الله (ص) رفتم و بر آن حضرت سلام کردم و فردای آن روز دوباره به روضه ی نبوی برگشتم و دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: "خدایا! خدایا! از تو می خواهم که قلب جعفر (ع)را بر من متمایل گردانی و مرا از علم او تا حدی که باعث هدایت من به صراط مستقیم تو باشد بهرمند کنی."
بعد با حال اندوه و غصه به خانه ام برگشتم و چون دلم از محبت جعفر مالامال شده بود دیگر پیش "مالک" نمی رفتم و از منزلم هم خارج نمی شدم، مگر برای نماز واجب، تا این که صبرم تمام شد ... . در حالی که سینه ام تنگ شده بود و تحمل ام به پایان رسیده بود نعلین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد دیدار جعفر (ع) را نمودم و این زمانی بود که نماز عصر را بجا آورده بودم. چون به در خانه اش رسیدم اذن دخول خواستم، پس خادمی که داشتند، بیرون آمد و گفت:" چه حاجتی داری؟ "گفتم: "می خواستم بر شریف سلام کنم." گفت:" او در محل نماز خویش به نماز ایستاده،" پس من رو به روی در منزلش نشستم. مدت زیادی نگذشته بود که خادمی آمد و گفت: "داخل بیا به برکت خداوند." من داخل شدم و بر حضرتش سلام کردم. سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: "بنشین! خداوند تو را بیامرزد!" پس نشستم. قدری به حال تفکر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: "کُنیه ات چیست؟"
گفتم:" ابو عبد الله." حضرت گفتند: "خداوند کُنیه ات را ثابت گرداند و تو را موفق بدارد، ای ابو عبد الله! سؤالت چیست؟" با خودم گفتم: "اگر از این دیدار و سلامی که کردم غیر از این دعای خیر، چیزی نصیبم نشود باز هم بسیار است."
سپس حضرت سر خود را بلند نمود و فرمود:" چه می خواهی؟" گفتم: "از خدا خواستم که قلب شما را بر من منعطف گرداند و از علم شما به من روزی کند و امیدوارم که خدا آنچه را که از او در باره [حضرت] شریف تقاضا کرده ام اجابت نماید."
امام فرمود: « علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار می دهد ، پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جست و جو کن و علم را با عمل به آن طلب کن و از خدا بپرس تا به تو پاسخ گوید و بفهماند.»
گفتم: "ای ابا عبد الله حقیقت عبودیت چیست؟"
امام فرمود: « سه چیز است:
1. این که عبد برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است.
2. عبد برای خود تدبیری نمی کند (چرا که تدبیر عبد به دست رب او است).
3. تمام مشغولیت عبد معطوف به انجام دادن کاری است که خدای تعالی به او امر نموده است و پرهیز از آنچه که او را نهی کرده است.
پس آنگاه که عبد در آنچه که خدا به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آنچه که خدا امر کرده است برای او آسان خواهد شد و چون عبد تدبیر خود را بر مدبر خود واگذار کند، سختی های دنیا بر او آسان می شود و چون عبد مشغولیت و اهتمامش منحصر در امر و نهی خداوند باشد دیگر مجال و فرصتی برای خودنمایی و مباهات به مردم نخواهد یافت. پس اگر خداوند به کسی این سه چیز را عطا کند امر دنیا و ابلیس و مردم برایش سهل و آسان می شود و برای زیاده اندوزی و مفاخرت خواهان مال دنیا نمی شود و آنچه در دست مردم است را برای عزت و برتری طلب نمی کند و روزهای عمر خود را در پی اموری عبث به هدر نمی دهد. این اولین درجه از تقوا است. هم چنان که خدای تبارک و تعالی می فرماید: "آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد در زمین نداردند و عاقبت نیکو از آن پرهیزکاران است."»
گفتم: ای ابا عبد الله! مرا توصیه ای کنید.
امام فرمود: « تو را به نه چیز توصیه می کنم که این نه چیز ، توصیه من به همه مریدان طریق الی الله است و از خدا می خواهم توفیق بکار بستن این توصیه ها را برای تو مرحمت نماید.
سه تای آن ها در ریاضت نفس است و سه تا در حلم و بردباری و سه تای دیگر در علم. پس ای "عنوان" آن ها را خوب به خاطر بسپار و هرگز در مورد آن ها کوتاهی نکن."عنوان" گفت، من دل و اندیشه ام را برای دریافت آنچه که حضرت می فرمود خالی کردم.
امام فرمود: اما آن سه چیزی که در مورد ریاضت است:
1. این که مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری؛ چرا که ایجاد حماقت و نادانی می کند. مخور مگر هنگام گرسنگی.
2. چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به یاد آور حدیث رسو ل الله (ص) را که فرمود: آدمی ظرفی بدتر از شکم اش را پر نکرده است.
3. اگر چیزی خوردی و ناگزیر از خوردن بودی یک سوم برای غذا و یک سوم برای نوشیدنی و یک سوم برای تنفس اختصاص ده.
و اما آن سه چیزی که راجع به حلم و بردباری است:
1. پس اگر کسی به تو بگوید ، اگر یک کلمه بگوئی ده تا می شنوی ، به او بگو: اگر ده کلمه بگویی یکی هم نمی شنوی.
2. کسی که به تو دشنام دهد به وی بگو ، اگر در آنچه می گویی صادقی از خدا می خواهم که مرا بیامرزد و اگر کاذبی از خدا می خواهم که تو را بیامرزد.
3. اگر کسی تو را تهدید کند که سخنان بدی در مورد تو خواهم گفت تو به او مژده بده که من در مورد تو با نصیحت و خیر خواهی و مراعات برخورد خواهم نمود.
و اما آن سه تایی که راجع به علم است:
1. آنچه را نمی دانی از علما بپرس.
2 . هرگز سؤالی را از باب به لغزش انداختن و امتحان کردن کسی نپرس.
3. هرگز در مورد چیزی طبق رأی و نظر خودت عمل نکن و تا جایی که امکان دارد احتیاط کن و از فتوا دادن بپرهیز همچون ترس از شیر درنده و گردن خود را پل عبور مردم قرار مده.
ای ابو عبد الله(عنوان بصری)دیگر از نزد من برخیز که در مورد تو خیر خواهی کردم و سر رشته ذکر مرا مگسل که من نسبت به خودم و اوقاتم حسابگر و سختگیرم و سلام و درود خدا بر کسی باد که از هدایت متابعت کند.